دریچه ای به چیستی معماری خوب !
این مطلب در شماره 9 طراح امروز منتشر شده است
در سه شماره گذشته طراح امروز شاهد فرآیند روایتگونه ای بودیم که مقوله ای هرچند تکراری اما مهم را با نگاهی متفاوت برای مخاطبان خود بازگو و بسط داد ، تا آنجا که سخن به چیستی معماری خوب و مناسب رسید ، هایدگر فیلسوف آلمانی به مقوله چیستی اینگونه میپردازد :
چیستی در پرسش ما شامل سه مولفه است ؛ نخست؛ معبد ؛ خداوند را به حضور میاورد ؛ دوم عوامل موثر بر تقدیر بشر را کنار هم میگذارد و سراجام معبد تمام چیزهای روی زمین را قابل رویت میسازد ؛ روی هم رفته معبد عالمی را میگشاید و در همان حال آن را بر روی زمین مینشاند و با این عمل حقیقت را در اثر جای میدهد .
هایدگر در این تعریف خود معماری نهفته در یک کالبد را واسطه ای برای پاسخ به این مهم دانسته و حقیقت را در تحقق سه مولفه خداوند ، بشر و انچه زمینی است میداند ؛ حال اگر این تعریف را به چیستی معماری خوب بسط دهیم و التفاطی به عقاید و نظریات متعدد معماران و البته مردم همیشه در حاشیه داشته باشیم ؛ میتوان معماری خوب را حقیقتی برای پاسخ به تقاضاء های بشری دانست که فراتر از جذابیت های معمول و محصول مسابقاتِ معماری است. بگذارید از برخوردِ ریشه ای با مفهوم معماری خوب کمی فاصله بگیریم و به یک کارگاه بزرگ ساختمانی به نام تهران برسیم .
مفهوم ِ معماری خوب و چیستی آن را در این شهر میتوان از دو دیدگاه بررسی نمود که یکی تخصصش ایجادِ معماری خوب است و دیگری برای آن پول پرداخت میکند ، بگذارید از دومی شروع کنیم ؛ تصور کنید یک کارمند بازنشسته با حقوقی اندک و پس اندازی در حد کفایت میخواهد یکی از همان نود درصد ساختمانهای بدونِ معمارِ این کارگاهِ بزرگ ساختمانی را بسازد که اولا آسایش در خور خانواده را فراهم کند و ثانیا از فواید اقتصادیِ ان کیفیتی به زندگی خود بخشد ، با کمی بالا و پایین میتوان فهمید که با کارفرمایی روبرو هستیم که تقاضایش اقتصاد توامان با آسایش است و نه فرمی عجیب میخواد و نه محتوایی فراتر از تصور ( بگذریم از آن جماعتِ 10 درصدی که فرم و محتوا را برای ارزش افزوده اقتصادیِ محصولِ اقتصادیشان برای فروش میخواهند ) که چون از قضاِ سرمایه اش به پول های کلانی که معماران برای خدماتشان میگیرند و او نیز نمیداند این خدمات چه تاثیری در تقاضا هایش دارد ، سرش را پایین انداخته و ضمنِ درخواستِ پروانه ساخت یک عدد پلانِ خوش نقشه ِ هزار و یک دست چرخیده نیز سفارش میدهد ،؛ کارفرمای عزیز را مدتی به حال خود وا میگذاریم و گذری به محله های خوش نشین ِ شمالِ شهر میاندازیم و با پرسه ای در یکی از آن محله ها ، به یکی از چند ده دفترِ معماری میرسیم که از قضاِ الواحِ تقدیر و تندیس جوایزِ بی شمارِ ملی و بین المللی آنها برای نیل به یک معماری خوب گوش فلک را به خود معطوف ساخته! آرشیتکتِ دفتر ِ نامبرده که در حالِ گپ زدن با یکی از آن چند ده نفری است که 10 درصدِ ساخت و ساز و شهر را بر عهده دارند ، در حال توصیفِ استراتژی های دفترش به عنوانِ نقاطِ تمایزِ یک استودیو با طرحِ مسئله معماریِ جهانی برای رفع نیاز های بشر است تا شاید ذهن کارفرما را بر خاص بودنِ ساز و کارِ خود معوطف کند ( البته که همه اینطور نیستند ) و بستری را فراهم کند تا فرم و محتوایی داور پسند برای ژورنال ها و فضاهای به اصلاح مجازی خلق کند و البته دسته قابل توجه ای از همین قشر نیز سعی در ایجادِ راه حل های کارآمد برای نیزا های کلانِ شهری با تک بنایی هستند که به آنها محول شده است ، صحبت های معمار که تمام میشود ، کارفرما نگاهی میکند و هزینه را میپرسد و گریزی بر تفاوتِ سنگ ِ تراورتن با سنگ آذرین برای استفاده در نما میزند تا او را محکی زده باشد و بگوید دست ما هم در کار است ! همه آنچیزی که معمار گفت را تایید میکند ، سری تکان میدهد و میگوید بله ، ولی من ساختمانی میخواهم که …
این همان خلاء و پارادوکسی است که دیدگاهی دیگر در رابطه با معماری خوب را پدیده میاورد ، که به پدیده بساز و بفروشی و سودا گری در موضوعِ ساختمان معروف شده است ، پدیده ای که معماری خوب را با یک مارکتینگِ قوی و استدلال های بازاری اما قابل فهم از نو برای کاربرانِ کالبد ِ معماری تعریف میکند و صرفا چیدمانِ درستِ مصالح ساختمانیِ گران و شاید با کیفیت را با ارائه ای قوی به عنوان ِ المان های یک معماری ِ خوب معرفی مینماید و این موضوع دهان به دهان میچرخد و ابزارِ سوء استفاده را برای سوداگرانِ ساختمان فراهم میاورد. پس در نتیجه ما میتوانیم معماری خوب را از دیدگاهِ یک معمار، یک سوداگرِ ساختمان و یک انسانِ معمولی با جایگاهی ساده تعریف کنیم که از قضا دیدگاه او نیز منبعث از آنچیزی است که سوداگرانِ ساختمان پیش تر این برایش تعریف و در مارکت جای دادند . با همه این تعاریف و پراکندگی سخن ؛ میتوان یک خصیصه را در هر چند تعریف مشترک دانست که شاید تحلیل و نگرشی نو به آن در موضوعِ کالبدِ معماری بتواند نقطه اشتراکی بین این دیدگاه ها ایجاد نماید تا به واقع شاهدِ معماری ای باشیم که عرضه معماران و تقاضاء کارفرما را به نقطه ای که نامش را کیفیت مطلوب ِ معماری یا معماری خوب میگذاریم برسانیم ؛ آن خصیصه اقتصاد است، توجه به مسئله اقتصاد برای کارفرما به دلیل لزومِ بازگشتِ سرمایه امری اجتناب پذیر است و هر آنچه از معماری که بتواند به این امر کمک نماید ، از دیدگاه او به معماری خوب نزدیک تر است ، از طرفی معمار با سازو کاری که ایجاد کرده و تخصصی که دارد در صورتِ داشتن تبهر لازم و ایجادِ هماهنگی میان همه ساختار های مورد بحث در این مهم میتواند علاوه بر کاستنِ هزینه ، ضمنِ نیل به اهداف و مقصودِ خود به عنوان یک معمار با ایده آل های بزرگی که شاید هر کدام یک راه حل برای شهر باشد ، ارزش افزوده اقتصادی را برای کارفرما مطرح کند که این موضوع قدمی فراتر خواهد بود برای پدید آمدنِ یک معماری خوب .
همه آنچه که گفته شد ، حد غایت موضوعی بود که گستردگی، آن را دچار بی نتیجگی در کوتاه مدت میکند ؛ اما اشاره به موضوع فرهنگ ( فرهنگ در سبک زندگی ) در پدید آمدن ِ معماری ای خوب خالی از لطف نیست ، که شاید در زمانی دیگر باید به آن پرداخته شود.جملاتِ نخستین را با نقل قولی از هایدگر شروع کردیم ؛ جمله آخر را هم با نقل قولِ او ” اگر میخواهید یک جامعه را بشناسید و آن را پیش بینی کنید ، کافی است جامعه معماران را براندازی کنید “